این که بعضها به عمد یا به سهو فرمودهاند:«در بلاد قیاسآباد سفلا و توابع حیوانی به نام شیر وجود نداشته و ندارد، نظریهای پاک بیراه و باطل است؛ اگر نبوده پس این همه شیرشکار در ادوار تاریخی ما از کجا آمدهاند؟! و شاعران شیرین سخن این همه قطعه و قصیده و غزل و مثنوی را در باب شیرشکاران چرا سرودهاند؟! لابد بوده که حماسهها آفریدهاند!! ما قلیبگ به این نتیجه رسیدهایم که هریک از سلاطین شیرشکار به وقت شکار شیر یک شاعر حماسهسرا هم همراه داشتهاند! از آن خیل شاعران یکی هم «ارزقی هروی» بوده که شیوهی شیرشکار کردن سلطان طغان را به زیبایی هرچه تمامتر وصف کرده است:
کشتن خوک ز بیژن بشنیدی به خبر
کشتن شیر من از شاه بدیدم به عیان
بامدادی ز پی صید برون رفت به دشت
با می و مطرب و نابرده به پرخاش گمان
می همی خورد و به شادی که بیامد دو سه تن
از یکی بیشه و از شیر بدادند نشان
شه سوی شیر بپیچید و برون آمد شیر
سر به هامون زده از بیشه خروشان و دمان
از بلندی و ز پهنی، بزرگی که نمود
راست گفتی که نه شیر است هیونی است کلان
راست چون پنجه قصاب پر از خودن دستش
پنج قلاب ورا در سرهر پنجه نهان
راست گفتی که ز پولاد بد او را چنگال
راست گفتی که از الماس بد او را دندان
مرد هر سو پراکند و برآمد به سپهر
از دلیران شعب نعره و از شیر فغان
تیر بگزید و بپیوست و کمان بر بکشید
شاه چون شیر سوی شیر بپیچید عنان
شیر اگر همی سخت بکوشید ولی
خور آن زخم همان بود و شدن سست همان
بر سر دست فروریخت زمانی که مگر
گردد آسوده و باز آید و سازد جولان
بیلکی شاه برآورد و بپیوست و بزد
در بن گوشش و برجان بیفکند ستان(1)
این اتفاق به روایت تاریخ در سنهی 526 هجریقمری اتفاق افتاده است.
لازم به ذکر است که همین مغول شیرشکار را برای دفع ... هر روزه اماله میکردهاند!.
پینوشت:
1- ابیات برگرفته از کتاب هزار بیشه، محمدعلی جمالزاده، انتشارات سخن، ص242
*چاپ شده در سیمه 481(24 دیماه97)