پیشینهی هژمونی یا«گگمونیgegemonia»
واژهی هژمونی یا«گگمونیا» در برشی تاریخی از هزارهی دوم یکی ازشعار های سیاسی بنیادین جنبش سوسیال دموکراسی روسیه بود که اندیشهی آفرینش این آیین نخستینبار در نوشتههای الکساندر پلخانف تبلور یافت و برگرفتهی این واژه را آنتونیوگرامشی برای تبیین نسبت میان بورژوازی و پرولتاریارا در نظام سرمایهداری پیشرفته در اروپای غربی به کار برد. او درونمایهی هژمونی را برای آنالیز ویژه از ساختار قدرت بورژوایی در غرب به کاربرد. در یادداشتهای گرامشی واژهی «سلطه» که آنتیتز واژهی «هژمونی» است گاه در برابر «رهنمود دهندگی» به کار رفته است. او بر این باور بود که برتری یک گروه اجتماعی بر دیگر گروهها از راه سلطه یا رهنمود دهندگی فکری و اخلاقی است. از این منظر یک گروه اجتماعی بر سایرگروههای رقیب زمانی در چیرگی است که حریف قادربه «تفرق» آنان به زور اسلحه شده و آنان را به بند کشد. ولی همین گروه در مورد هموندان نزدیک و متحدان طبیعیاش رهنمود دهنده است. «کروچه» که برای گرامشی به مثابهی هگل است برای مارکس، از آفرینندگان درونمایهی «هژمونی» بوده و هژمونی را مکمل نظریه دولت و به معنی«قهر» شناخته است. گرامشی هژمونی یا «رهنمود دهندگی» را به جامعه مدنی و قهر یا سلطه را به جامعهی سیاسی مرتبط دانسته است. در آرمان است که درون مایهی «پیشوایی» جایگزین دیکتاتوری پرولتاریا گردد. کسب هژمونی از مسیر جامعهی مدنی به مثابهی راهبردی نوین و برکشیدن آن تاسطح هژمونی بورژوایی در آماج این آرمان است تا نقش جنگ مانوری و متحرک به مثابهی«قهر» به جنبه تاکتیک و به «حد صفر» فروکاهد. در دوران نوین با آفرینش سازمانهای ملی و بینالمللی و صورتبندی ساختار دولت و جامعهی مدنی پیچیده و مرکب، درونمایهی این راهبرد ضرورتی آنی و آشکار مینماید. درست از این منظر، برآنیم تا بدانیم که آیا جامعهی جایگزین فارغ از «قهر» به راستی خواهد آزمایید؟
دولت و هژمونی بورژوایی
برای دولت بورژوایی همواره تعداد معینی نیروهای تربیت شدهی قابل اعتماد یانیمه قابل اعتماد باقی میماند که در بحرانها و شرایط حساس اجتماعی از آنان برای اجرای پروژهی تاکتیک قهر استفاده میشود. از دیدگاه گرامشی و پیروان، صورت بنیادین قدرت طبقاتی بورژوازی تحت فرهنگ «غالب» در یک نظام پارلمانی در نهایت همان توسل به قهر است. زیرا از نظر تاریخی، تکامل هر بحران انقلابی ضرورتاً تسلط را در ساختار قدرت سرمایهداری از ایدئولوژی به زور انتقال میدهد. در بحرانهای نهایی، قهر هم مسلط میشود و هم متعین و ارتش ناگزیر در هر مبارزهی طبقاتی صف اول را اشغال میکند. تا از موفقیت نهایی «پیشوایی نوین» در راستی آزمایی«جامعهی جایگزین» جلوگیری کند. کروچه مفهوم هژمونی را مکمل نظریهی دولت به معنی قهر باز شناخته است و آورده است: شکل عمومی دولت انتخابی- دموکراتیک دولت بورژوایی مهمترین نامشروعیت ایدئولوژیکی سرمایهداری غرب است که صرف بودنش طبقههای استثمار شده را از اندیشهی«پیشوایی دیگر» محروم میسازد.
از این منظر انقیاد گستردهترین نیروهای کار و تولید اجتمایی آن قدرها هم در«واداشتگی» علم افکار و مبانی بورژوایی یعنی همان مقید کردن ایدئولوژیکی رسانهای که متکی بروارسی ابزار تولید بخش خصوصی است، نبوده بلکه به سبب پدیدههای زیر است:
1- نفوذ نامرئی «پدیدهی فیتیشیسم» fetishism کالایی»، شئی شدگی به میانداری بازار، یا به سبب خوگیری به فرمان بری که خود برآمد کار یکسان در کارخانهها و دیگر بنگاههای انحصاری سرمایه است.
2 - روابط تولید در نظام اقتصادی– اجتماعی موجود که تودههای مردان و زنان را بنا به شکل دسترسی شان به ابزار تولید در طبقات اجتماعی گوناگون قرار میدهد. این تقسیمبندیها حقیقتی پنهان در پشت قراردادهای دستمزدی میان افراداست که «نیروهای اردوی کار» به مثابهی «استثمارشدگان» در آن آزاد و برابر حقوق مینمایند. این ویژهگی بنیادین و بارز شیوهی تولید انحصاری در هژمونی بورژوایی است.
3- مالکیت خصوصی سرمایه دارانه بر ابزار، روابط، مناسبات و عوامل تولید و بهویژه «توزیع ناعادلانهی ثروت عمومی برآمده از تولید» نیز از جمله امتیاز پراهمیتی است که رازورمز تداوم سرمایهداری در آن نهفته است. امری که پیوستگی آن بازتابندهی تصور جاودانگی هژمونی موجود به اذهان تودهها است.
4- کارگزاران و مدیران غیردموکرات در همدستی با صاحبان کارتلها و تراستها کسب ارزش اضافی و تصاحب آن را در آماج خود دارند از این منظرآنان: در درجه نخست به شکل سود، نیروهای اردوی تولید وکار را نیز مانند دیگر منابع خود به شمار میآورند و برای رسیدن به این مقصود از تحمیل درد آورترین شرایط در استخدام، اخراج، میزان دستمزد وکار، تردیدی از خود نشان نمیدهند. بیکارساختنی کارگران، تجدید سازماندهی خشونتبار کار، ناپایدارکردن مشاغل موجود، ایجاد مشاغل ناپایدار، فشار و اجحاف درکار و فریب و ریا و پنهانکاری و... که برآمد آن، ستم و سرکوب، استثمارو از خود بیگانگی و به بندکشیدن پرشمارترین مردم است. بهایی است که برای مدیریت خوب سرمایه پرداخته میشود؟
بیکاری، سوداگری مالی، فراری وسیالی و لگام گسیختگی سرمایه و... همگی در آمیزش ژرف با واژهای است که «فردریش هگل» آن را برخلاف آنچه دوران مدرن «از خود بیگانگی» نامیده شده به «تجرید» نسبت داده است. ازخود بیگانگی با این درون مایه که «فرودستان» آرمانها و ارزشهایی را پشتیبانی میکنند که مورد نظر«فرادستان» است. باورداشتگی این آمال و ارزشها است که سببساز در آمیختگی آنان با ساختار قدرت و فراموشی و گم کردگی آرمانها و منافع طبقاتی و ملیشان شده است.
در اندیشه و اندیشگون گرامشی و پیروان است: کسب هژمونی در چارچوب سازمانهای شورایی برعهدهی پرولتار یا و متحدان طبیعی آنان در نظم و نظام اجتماعی– اقتصادی موجود پیش از آن که این طبقه از نظر سیاسی فرمان رواگردد باید بتواند از نظر فرهنگی هژمونیک بشود. در ادامهی این نظرگاه آمده است که: اگرپرولتاریا نتواند رهبری «فرودستان» را در تمامی عرصهها به دست گیرد و فعالیتهای خود را صرفاً متوجهی هدفهای اقتصادی بکند، مسلماً به صنف گرایی و کورپوراتیسم فروخواهد غلتید....، پرولتاریا تنها وقتی طبقهی انقلابی است که خود را در چارچوب محدود صنف گرایی وکورپوراتیسم به بند نکشیده و در همهی مظاهر اجتماعی همچون رهگشای زحمتکشان و استثمار شده گان عمل کند....، اگر طبقهی کارگر خود را تنها به منافع صنفی و فعالیتهای بهبود زندگی در چارچوب جامعه بورژوایی که بعضی اوقات بسیار رضایت بخشاند محدود سازد، هیچ وقت نخواهد توانست رسالت جهانی– تاریخی خود که رهایی بشریت از یوغ هژمونی بورژوایی و جنگ است را بهراستی آزماید. از این منظر آماج مبارزه در اتحادیههای صنفی به منظور به دست آوردن مزایای بیشتر برای نیروی کار است. زیرا اتحادیههای صنفی جزء جداییناپذیر سرمایهداری بوده و کارکرد و همیشگیشان حفظ نظم و نظام مالکیت خصوصی است. اتحادیههای صنفی از یک سو تجلی میان سرمایه و کار بوده وخود «نوعی سازمان پرولتری در درون هژمونی بورژوازی»اند از دیگر سو در هر حال بورژوازی همواره میکوشد که سیاست وا قتصاد را از یکدیگر تفکیک کند. زیرا به خوبی میداند که اگر بتواند طبقهی کارگر را در چارچوب صنفی مهارکند، دیگر خطر «هژمونی بدیل» او را تهدید نخواهد کرد.
فرهیختهی گرانمایه، شاپور اعتماد، در باب نتایج برگفته از سلف خودآورده است: در حقیقت انقلاب سوسیالیستی در غرب فقط باگسترش دموکراسی پرولتاریا پیروزخواهد شد و نه با تهدیدآن، زیرا فقط تجربه گسترش دموکراسی در احزاب وشوراها است که میتواند طبقهی کارگر را قادر به درک محدودیتهای واقعی دموکراسی بورژوازیی کرده و او را جهت ریشهکن ساختن آن از نظر تاریخی مجهز سازد. زیرا استراتژی مارکسیستی که در سرمایه داری پیشرفته طالب جنگ موضعی و احکام استبدادی جهت رهاساختن نهایی کار باشد صرفاً شکست خود را تضمین میکند....، زمانی که لحظهی حساس مبارزه طبقاتی فرا رسد، آزادی و عصیانگری پرولتاریایی با هم رخ میدهد، فقط و فقط ترکیب آنهاست که میتواند جنگ متحرک اجتماعی به راهاندازد که قادر به سرنگون ساختن سرمایهداری از قویترین استحکاماتش باشد....، به همراه دموکراسی واقعی است که فوارهی مخزن انرژی مردم باز میشود و نیروی انفجاری لازم برای پایان بخشیدن به پیشوایی بورژوایی و آفرینش«پیشوایی نوین» فراهم میشود. زیرا قبل از آن که هژمونی کهنه از نظر ساختاری به وسیلهی قبضه قدرت حذف شود، طلوع آزادی غیرامتیازی، فاقد تبعیض و نوینی دردل هژمونی موجود بایدآغازشود.)
«هژمونی بدیل برمبنای جامعهی جایگزین»
هژمونی بدیل برمبنای «جامعه ی جایگزین» برآمد عقلانی انتخاب اجتماعی است. روندی ایجادگر و نوع ساختنی است که بر زمینهی سازههای شکل گرفته در پروسهی تکاملی تاریخ با ابزار موجود و بر زمینهی دموکراسی و ژرفش پیوستهی آن گامه به گامه ساختارخواهدیافت. برخلاف تصور پیش، نه مدینهی فاضله است، به یکباره برجهیده از دل تاریخ؟
پس انتخابی است آزادانه که بر آزمون اجتماعی استوار است. آزمودنی است از این منظر که با رای و نظر آزادانه مردم صیقل میخورد و هر کجا هم که ناکارآمد تشخیص داده شد، بدون هیچ زور و تحمیلی کنار گذاشته میشود. جامعهی جایگزین را باید به مثابهی روندی برخوردار از دستاوردهای سرمایهداری و در همان حال مصمم به رفع ناهنجاریها و نقد دیالکتیکی آن انتخاب کرد و آگاهانه کوشید که چنین انتخابی تا سطح آلترناتیو سرمایهداری برکشیده شود. جامعهی جایگزین فقط در شرایط حاکمیت مردم سالاری امکان ساخته شدن پیدا میکند. حاکمیت دموکراسی نیز ضمانت خود را در تحقق و ژرفش آزادی و حاکمیت شهروندان آزادباز میشناسد. تا در هنگامههای پسین ارزشها و هنجارهای خود که از مسیر تکامل اجتماعی بر میخیزند را به جای ناهنجاریهای رازآلود هژمونی موجود (سرمایهداری) بر نشاند.
دموکراسی خود پروژهای است مشترک و در اتکا به آگاهی عمومی که بسترساز و پیش ضرورت «جامعهی جایگزین است.»
قدرت استقرار دموکراسی در آگاهی بیشترین جامعه به حقوق شهروندی خویش است، یعنی پیوستگی و ژرفش دموکراسی در پروسهی دراز مدت در فراهمتر شدن هرچه بیشتر شرایط آگاهی و خودآگاهی شهروندان است. آگاهی، چراغ راهنمای کاروان جامعهی جایگزین است. این آگاهی و خوآگاهی بیشتر است که بالارفتن توانایی در تعداد هرچه بیشتری از شهروندان برای تشخیص هر ناهنجاری ساختاری واپس گرایانه در جامعه و جایگزین کردن آنها باسازوکارهای ترقی خواهانه را که سود بیشتری برای جمع بزرگتری فراهم میآورد، تضمین میکند. هیچ تولید و انباشت ثروتی درخلا انجام نمیگیرد و هر ارزش افزودهای محصول جمع است و پدیدآمده بر زمینهی داراییهای مادی و معنوی جامعه و لذا، میباید که زیرقانون توزیع اجتماعی قرارگیرد. از این رو «جامعهی جایگزین»، نه در سلب مالکیت که در موضوع توزیع عادلانه ثروت است که میتواند آزادی و شکوفایی فردی را با رفاه اجتماعی درآمیزد تا که هوشمندیها در انسانها را صرف خوشبختی همگان کند و سود بیشتری برای مجموعهی بزرگتری به ارمغان آورده و تضمین کند. این جایگزین باید به روشنی مبین آزادیهای بیشتر و نه کمتر برای بیشترین مردم باشد.
دور از تصور مینماید تا مادامیکه نظام سرمایهداری مدرن به علتهای پرشمار، از جمله بنبست جامعه و طبیعت و فرهنگسازی و فلسفهسازی و...، بهویژه قوانین درون ذاتی خود از پویش و توسعهی همه سویهی انسان محور بازنایستد و ناتوان نشود در براندازی آن شتابی باشد،
برآمد:
«راهبردی بدیل بر مبنای جامعهی جایگزین «فارغ ازقهر» به مثابهی حد فاصل میان راهبرد انقلابی و رفرمیستی در نظام اقتصادی- اجتماعی موجود و برکشیدن آن تا سطح هژمونی بورژوایی است. این راهبرد در روش برای جوامع در حال توسعه و توسعه نیافته و مستعمرات با ساخت و بافت اقتصادی و اجتمایی منسوخ شده که هنوز از ابتداییترین مصونیتهای نهادی خود یعنی «حقوق شهروندی» به مثابهی عنصر بنیادین دموکراسی محروماند، از چشم انداز اجتماعی دور مینماید.
منابع:
1- قاضی مرادی،حسن/ در پیرامون خودمداری ایرانیان/ نشر آمه/ تهران چاپ ششم:1389
2- داریوش آشوری / دانشنامه سیاسی/ تهران چاپ سیزدهم/ ُانتشارات مروارید1385
3- آنتونیوگرامشی/ دولت و جامعهی مدنی/ ترجمهی دکترعباس میلانی/ نشراختران/ تهران چاپ اول1383
4- آنتونیوگرامشی/ معادلات وتناقضات/ ترجمهی شاپوراعتماد/ انتشارات طرح نو/ تهران1383
5-علم داری، کاظم/ چرا ایران عقبماند و غرب پیش رفت ؟/ نشر توسعه/ تهران چاپ شانزدهم : 1388
6- مارکسیسم و نقدایدئولوژی/ نظریه هژمونی/ مقاله